لغت
فنلاندی – تمرین افعال

فرار کردن
پسرم میخواست از خانه فرار کند.

پیدا کردن
او در خود را باز پیدا کرد.

جمع کردن
کودک از مهدکودک جمع میشود.

انتخاب کردن
او یک عینک آفتابی جدید انتخاب میکند.

برداشتن
صنعتگر کاشیهای قدیمی را برداشت.

نگاه کردن
او از دوربین نگاه میکند.

سرمایهگذاری کردن
ما باید پول خود را در کجا سرمایهگذاری کنیم؟

برداشتن
او چیزی از یخچال بر میدارد.

خدمت کردن
سگها دوست دارند به صاحبان خود خدمت کنند.

بار آوردن
کار دفتری به او زیاد بار میآورد.

توضیح دادن
پدربزرگ به نوهاش دنیا را توضیح میدهد.
